به باور مسلمانان، انجيل كتاب آسمانى حضرت عيسى(ع) و تورات كتاب آسمانى
حضرت موسى(ع) وحى الهى مى باشد و پس از حضرت ابراهيم از سوى خداوند نازل
شده است.
(وقفّينا على آثارهم بعيسى بن مريم مصدقا لما بين يديه من التوراة و هدى وموعظة للمتقين) مائده / 46
(وانزل التوراة والانجيل من قبل هدى للناس) آل عمران / 3 - 4
(وقفّينا بعيسى بن مريم و آتيناه الانجيل) حديد / 27
(وما انزلت التوراة والانجيل الا من بعده) آل عمران / 65
در برابر اعتقادات و باورهاى قرآنى مسلمانان، گروهى از انديشه وران غربى
نگاهى انتقادى به كتاب مقدس دارند. اين نگاه كه از اهميت و ارزش بسيارى
براى ساير دينداران به خصوص مسلمانان برخوردار است دريچه اى نو فراروى
آنها مى گشايد و ايشان را با كاوش هاى جديد انجيل شناسانه آشنا مى سازد و
حقانيت قرآن و دين اسلام را هرچه بيشتر روشن مى نمايد.
نوشتار پيش رو كه با اين هدف سامان يافته و شكل گرفته است، در پى آن است
كه خوانندگان محترم را با بخشى از مباحث كتاب مقدس آشنا سازد.
مجموعه اى از كتاب ها، نامه ها و رساله هاى دينى كه از قداست و ارزش بسيارى برخوردارند، كتاب مقدس ناميده مى شوند.
كرى ولف مى گويد: به باور كليساى مسيحى كتاب ها و نوشته هايى كه مقدس خوانده مى شوند كتاب مقدس نام دارند.1
اين كتاب 1189 باب و در حدود 31000 آيه دارد.2
آفرينش عالم، عمل خدا، تقديس و رفتار خدا نسبت به انسان، نيازمندى هاى
دينداران چون خبرهاى آينده و راهنمايى ها و نصايح دينى و ادبى از جمله
موضوعات و مسائل مطرح شده در اين كتاب است.3
انديشمندان مسيحى كتاب مقدس را به دو بخش تقسيم مى كنند:
عهد قديم يا عتيق مجموعه كتاب هاى دينى يهوديان است. اين كتاب ها
كه حجم هاى متفاوت و انواع گوناگون دارند در مدت نُه قرن براساس سنن شفاهى
به زبان هاى گوناگون نوشته شده اند. بسيارى از اين كتاب ها در رابطه با
حوادث خاص و در زمان هاى مشخصى كه گاه بسيار از يكديگر فاصله دارند، تصحيح
و تكميل شده اند.
نوشته هاى عهد قديم را به سه دسته مى توان تقسيم نمود:
الف. تورات، كتاب آسمانى حضرت موسى(ع) است. اين كتاب از پنج نوشته زير شكل گرفته است:
1. سفر آفرينش 2. سفر خروج 3. سفر لاويان 4. سفر اعداد 5. سفر تثنيه.
ب. كتوبيم، آثار نويسندگان يهود در زمينه تاريخ، تحولات اجتماعى و عقيدتى يهوديان پس از وفات موسى(ع) است.
ج. نبوئيم، مجموعه كتاب هاى انبياء بنى اسرائيل است. پيامبران بنى اسرائيل
با در نظرگرفتن حضرت موسى(ع) چهل و هشت نفر هستند كه از اين تعداد شانزده
نفر صاحب كتاب اند.
در تعداد نوشته ها و كتاب هاى عهد عتيق، ميان پروتستان ها و كليساى يونان
اختلاف است; پروتستان ها عهد عتيق را دربردارنده سى و نه كتاب مى دانند،
اما كليساى يونان پنجاه و سه كتاب را در شمار كتاب هاى عهد عتيق ذكر مى
نمايد.4
دومين قسمت كتاب مقدس عهد جديد نام دارد. علت نام گذارى اين قسمت به عهد
جديد آن است كه شريعت نو يعنى شريعت حضرت عيسى(ع) در برابر ديانت يهود
قرار گرفت. اين واژه در لغت يونانى به معناى آخرين وصيت يا عهد و پيمان به
كار مى رود.5
عهد جديد بيست و هفت كتاب، نامه و رساله را در خود جاى داده است.
نويسندگان عهد جديد در صورتى كه (رساله به عبرانيان) را از آثار پولس رسول
بدانيم هشت نفر مى باشند، و اگر اين رساله را از نوشته هاى پولس به شمار
نياوريم تعداد نويسندگان عهد جديد نُه نفر مى باشند.
عهد جديد از دو قسمت تشكيل شده است:
قسمت اول: اسفار تاريخى است. در اين بخش زندگى و سرگذشت حضرت عيسى، ياران
و حواريون او بيان شده است. انجيل متى، مرقس، لوقاو يوحنا در شمار نوشته
هاى تاريخى قرار مى گيرند; چنان كه كتاب (اعمال رسولان) كه شرح حال پيروان
عيسى را پس از جدا شدن وى از آنها بيان مى نمايد و بر خدمات پولس رسول
تأكيد فراوان دارد از سرى كتاب هاى تاريخى خوانده مى شود. بنابراين از
بيست و هفت نوشته عهد جديد، پنج نوشته در شمار كتاب هاى تاريخى قرار مى
گيرند.
قسمت دوم: نوشته هايى هستند درباره اصول عقايد، باورها و انديشه هاى
مسيحيت كه در اصطلاح به اين گونه از نوشته ها (تعليمى) مى گويند. مانند:
رساله هاى پولس رسول به روميان، قرنتيان اول، قرنتيان دوم، غلاطيان،
افسسيان، فيلپيان، كولسيان، تسالونيكيان اول، تسالونيكيان دوم، رساله به
عبرانيان، رساله به يعقوب، رساله اول پطرس، رساله دوم پطرس، رساله يهودا،
رساله اول يوحنا.6
بيشتر نوشته هاى فوق به صورت نامه به كليساها نوشته شده و هدف نويسندگان،
آموزش كليساها در اصول ايمان، عقايد و اخلاق مسيحى مى باشد و از آن ميان
تنها (روميان) به جهت بحث و استدلال رسمى نوشته شده است.7
تعداد ديگرى از نوشته هاى عهد جديد، شخصى هستند، مانند تيموتاؤس اول و
دوم، تيطس، فليمون، رساله دوم و سوم يوحنا، اين نامه ها معمولاً براى
افراد نوشته شده است نه گروه ها، ولى چون دريافت كنندگان نامه از بزرگان
كليسا بودند اين نامه ها كه جنبه تربيتى و نصيحت داشتند جزء كتاب مقدس
آورده شدند. تقسيم نوشته هاى عهد جديد به تاريخى و عقيدتى به آن معنى نيست
كه در لابه لاى كتاب هاى تاريخى از مسائل عقيدتى ياد نشده باشد. براى
نمونه در برخى نوشته هاى تاريخى مطالبى درباره نبوت ذكر شده است.
ديدگاه هاى گوناگونى درباره خاستگاه كتاب مقدس وجود دارد. گروهى از
مسيحيان، كتاب مقدس را وحى الهى نمى دانند و عده ديگرى آن را وحى الهى مى
خوانند. كسانى كه معتقد به وحى الهى اند به دو گروه تقسيم مى شوند:
1 ـ گروه اول معتقد به وحى ميكانيكى مى باشند آنها مى گويند كلمه كلمه و
حرف حرف كتاب مقدس املاء روح القدس است. در سفر خروج مى خوانيم: (پس موسى
تمام سخنان پروردگار را نوشت)8 و در كتاب ارميا آمده است: (كلام و سخنى كه
از سوى پروردگار به ارميا رسيد درحالى كه ارميا مى گفت: چنين سخن گفت
پروردگار)9
ريچارد بوش مى نويسد:
(الفاظ و واژه هايى كه در كتاب مقدس به كار رفته است عين همان كلماتى است
كه از جانب خداوند فرود آمده و بر نويسندگان كتاب مقدس الهام شده است. اين
ديدگاه كه نظريه الهام تمام و كمال نام دارد، كتاب مقدس را نوشته اى مى
داند كه تمام واژگان آن سخنان خداوند است و لفظ لفظ آن از طريق افرادى كه
مأمور رساندن پيام خداوند بودند و خود هيچ گونه نقشى و تأثيرى در آن
نداشتند به ما رسيده است.)
كولز يكى از نويسندگان (جهان بيبل) مى گويد:
(كتاب مقدس را بايد كتابى الهى دانست كه هرچه در آن است كلمات و سخنان
خداست و از بيان و قلم نويسنده اى كه به او اين كلمات و آيات الهام شده
هيچ اثرى در كتاب وجود ندارد.)
به باور او نويسندگان كتاب مقدس از عقل خويش براى درك آيات و كلام خدا
استفاده كرده و در ساير زمينه ها مانند ابزارى بى اراده به نوشتن آيات
الهى پرداخته و آيات را روى كاغذ مى نوشتند; بنابراين كلمه كلمه كتاب مقدس
كلام الهى است و در آن سخن و تفكر بشرى نمى توان يافت.10
برابر ديدگاه اين گروه آيات كتاب مقدس با وجود ناسازگارى هايى كه با
يكديگر دارند قداست و ارزش خود را حفظ كرده اند و موجب سلب آرامش كسانى كه
به آن كتاب ايمان دارند، نمى شوند.
2ـ گروه دوم معتقد به وحى ديناميكى يا فكرى مى باشند. براساس اين نظريه
واژگان آيات كتاب مقدس واژگانى بشرى هستند، اما حقيقت و واقعيت كتاب مقدس
الهام الهى است، يعنى معانى از سوى خداوند بر نويسندگان كتاب مقدس الهام
شد و ايشان آن معانى را در قالب كلمات و جملات بشرى در آوردند.
لوتر مى نويسد:
(روح القدس نويسندگان را به آنچه سزاوار است انبياء بيان كنند ارشاد مى
نمود و آنها نيز معانى را با الفاظى كه خود مى ساختند عرضه مى كردند.)11
كلايد تارنر كتاب مقدس را وحى الهى مى خواند و در تعريف وحى مى نويسد:
(پطروس مى گويد: كتاب مقدس سخن بندگان خدا با الهام از روح القدس است، اما
نوشته هاى كتاب مقدس از نظر اهميت و اعتبار در يك سطح نمى باشند; بعضى
نوشته ها اعتبار فراوانى دارند و برخى ديگر از اهميت كمترى برخوردارند.)12
كرى ولف در اين باره مى نويسد:
(بنابر تعليم كليسا، انجيل ها كتاب هايى هستند كه از خداوند الهام گرفته
شده اند. نويسندگان انجيل ها با الهام از روح القدس انجيل ها را نوشته اند
و اراده شخصى ايشان هيچ تأثيرى در نگارش انجيل ها نداشته است. هرآنچه در
انجيل ها آمده واقعى و خدشه ناپذير است و اشتباه، ابهام ، ناسازگارى در
آنها به چشم نمى آيد.)13
مستر هاكس آمريكايى نيز ديدگاه كليسا را مى پذيرد. او مى گويد:
(كتاب مقدس بر مبناى وحى واحد بنا شده است و دستورالعملى است كه هرگز كهنه
و منسوخ نمى شود و هميشه و همه جا براى تمام افراد قابل استفاده است.)14
در برابر اين گروه از مسيحيان كه از باورهاى كليسايى حمايت مى كنند گروهى
از فلاسفه غرب و دانشمندان غربى كتاب مقدس را وحى الهى نمى دانند و قداست
و ارجى كه براى وحى باور دارند، براى كتاب مقدس قائل نيستند. افزون بر
اين، نويسندگان كتاب مقدس به ويژه نويسندگان عهد جديد را از حواريان حضرت
عيسى(ع) به شمار نمى آورند.
بولتمان كتاب مقدس را وحى نمى دانست و انجيل ها را از نظر تاريخى غيرمعتبر و آميخته با اساطير معرفى مى كرد.15
كرى ولف نيز مانند بولتمان حكايات و داستان هاى (قرن اول ميلادى) كتاب
مقدس را نامعتبر و ناشايسته براى اعتماد مى دانست. او معجزاتى چون دميدن
نطفه عيسى(ع) در مريم توسط روح القدس، شفاى بيماران، زنده ساختن مردگان و
عروج عيسى را كه در كتاب مقدس بيان شده است از افسانه هاى اساطير مى
خواند.16
همو در صفحه ديگرى خاستگاه انجيل ها را مانند ساير كتاب هاى مقدس بشرى و انسانى و خلاصه اين جهانى مى خواند.17
تئودور المبسوستى از مدرسه انطاكيه برخى از نوشته هاى عهد عتيق را بشرى مى دانست.18
تولستوى يكى از شخصيتهاى معروف و سرشناس مسيحيت، ناسازگارى آيات كتاب مقدس را دليل وحيانى نبودن آن مى خواند:
(تورات عدالت را توصيه مى نمايد (چشم به جاى چشم)، (دندان به جاى دندان)
در صورتى كه عدالت انجيل آن است كه (در برابر شرور مقاومت نكنيد اگر گونه
راست شما را سيلى زدند گونه چپ را پيش آوريد، و اگر جامه شما را ربودند
شنل خود را بدهيد.)
با اين ناسازگارى ميان آيات امكان ندارد كتاب مقدس را الهام و وحى الهى
بخوانيم. او به همين جهت پيشنهاد مى كند كليسا از عهد جديد و قديم يكى را
به عنوان وحى الهى معرفى نمايد و از ايجاد سازش و سازگارى ميان آيات آن دو
اجتناب ورزد.19
بوئر يكى از فيلسوفان هگلى نيز از جمله فلاسفه اى است كه وحى بودن تورات و
انجيل را باور ندارد. او كه سال هاى آخر عمر خود را وقف بررسى هاى تاريخى
و انتقادى كرد، كتابى به نام نقادى انجيل شناسانه تاريخ يوحنا نگاشت.20
فيلسين شاله دانشمند و محقق معروف فرانسوى در كتاب (تاريخ كوچكى از مذاهب
بزرگ) انجيل ها را از ساخته ها و دستاوردهاى بشرى مى خواند و وحى بودن
آنها را ناممكن مى داند.21
كرى ولف معتقدات انجيلى را معجونى از تناقضات و ناسازگارى ها مى داند; او مى نويسد:
(اگر نويسندگان انجيل ها اين مطالب را با الهام از روح القدس نوشته باشند
پس نتيجه مى گيريم روح القدس نيز در تأليف چنين كتاب هاى بى اعتبارى همدست
آنهاست.)22
انديشمندانى كه وحيانيت كتاب مقدس را باور ندارند به دو گروه تقسيم مى شوند:
1. پژوهشگرانى كه از ناسازگارى آيات و ساير كاستى هاى كتاب مقدس به اين
نتيجه رسيده اند كه عهد قديم و جديد وحى الهى نيستند و نوشته هايى مانند
ساير نوشته هاى بشرى هستند.
2. دانشمندانى كه به ديده انكار به معجزات پيامبران و ساير امور خارق
العاده مى نگرند و دليل وحيانى نبودن كتاب مقدس را ذكر معجزات و امور خارق
العاده مى دانند. براى نمونه كرى ولف در شمار اين انديشمندان است. او كه
نگاهى مادى و پوزيتويستى را دنبال مى كند و به آيات عهدين از همين دريچه
مى نگرد، معجزات حضرت عيسى را انكار مى كند و آنها را افسانه هاى اساطيرى
مى خواند. بنابراين هرچند كرى ولف كتاب را وحى الهى نمى داند و آن را
مانند ديگر نوشته هاى بشرى معرفى مى كند، اما اگر آن را وحى الهى نيز
بخواند در نگاه او معجزات عيسى(ع) افسانه است.
نتيجه اينكه ديدگاه ها و نقطه نظرات اين گروه از دانشمندان داراى ارزش و
اعتبار براى دينداران و آنان كه معجزات و ساير امور غيرمادى را باور
دارند، نيستند.
نويسندگان كتاب مقدس را به دو گروه مى توان تقسيم كرد: 1. نويسندگان عهد عتيق 2. نويسندگان عهد جديد.
بسيارى از مسيحيان، نويسندگان عهد عتيق را پيامبران يهودى مى دانند.
پيامبرانى كه از دوران موسى(ع) تا زمان حضرت عيسى(ع) با اراده خداوند به
نگارش كتاب و رساله و… مشغول بودند.
هاكس آمريكايى سفر پيدايش را كه اولين كتاب عهد عتيق است از نوشته هاى موسى(ع) مى خواند:
(اولين كتاب عهد عتيق مانند ساير كتاب هاى مقدس با الهام الهى نگارش يافته است.)23
همو كتاب دوم عهد عتيق را كه سفر خروج ناميده مى شود از نوشته هاى موسى(ع) و دنباله داستان سفر پيدايش مى داند.24
سومين كتاب عهد عتيق يعنى سفر لاويان نيز از كتاب هاى موسى(ع) به شمار مى
آيد، هرچند برخى احتمال مى دهند هارون، موسى را در نگارش اين كتاب يارى
كرده است.25
به اعتقاد هاكس، سفر اعداد و سفر تثنيه نيز از نوشته هاى حضرت موسى(ع) است.26
در برابر اين گروه از مسيحيان كه نويسندگان عهد عتيق را پيامبران مى دانند
و نوشته هاى ايشان را وحى الهى مى خوانند، برخى از انديشمندان غرب اين
كتاب ها را نوشته بزرگان يهود مى دانند. براى نمونه اسپينوزا به دلايل
زير، اسفار خمسه يعنى سفر پيدايش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد و سفر
تثنيه را نوشته موسى(ع) نمى خواند، بلكه اثر شخصى به نام ابن عزرا معرفى
مى كند:
1. در برخى از اين اسفار اخبار داستان هاى متفاوتى از موسى(ع) نقل شده است
مانند: سخن گفتن خدا با موسى(ع)، ارتحال موسى(ع)، فزونى صبر موسى(ع) بر
ديگران و نيامدن پيامبرى پس از او.27 چه اينكه اگر موسى(ع) اين اسفار را
نوشته بود از اين اخبار گوناگون كه درباره خود او مى باشد چيزى نمى نوشت.
2. در اين كتاب ها از فوت موسى(ع)، دفن او، اندوه سى روزه عبرانيان و از نيامدن پيامبر ديگرى پس از موسى(ع) سخن رفته است.
(پس موسى(ع) بنده خداوند در آنجا به زمين (موآب) برحسب قول خداوند از دنيا
رفت. او را در زمين موآب در برابر بيت فَعُور در دره دفن كردند و هيچ كس
محل دفن او را تاكنون نمى داند. موسى چون وفات يافت صد و بيست سال عمر
داشت و از بينايى و توانايى او كاسته نشده بود و بنى اسرائيل براى موسى در
عربات موآب سى روز ماتم گرفتند).28
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(و پيامبرى مانند موسى(ع) تاكنون در اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را از روبرو شناخته باشد.)29
پرواضح است اين اخبار، نوشته موسى(ع) نيست.
3. در اين اسفار نام هايى به كار رفته است كه پس از فوت موسى(ع) وضع شده و
رايج گرديده است. اما در زمان زندگى موسى(ع) اين اسامى وجود نداشته است و
به كار نمى رفته است; براى نمونه در سفر تكوين چنين آمده است
(چون ابرام از اسيرى برادر خويش اطلاع يافت سيصد و هجده تن از خانه زادان
كار آزموده خود را بيرون آورده و به دنبال ايشان تا (دان) تاخت.)30
نام قديم شهر دان، لاييش بود و پس از ارتحال موسى(ع) و با گذشت زمان زيادى از مرگ يشوع، لاييش به دان تغييرنام پيدا كرد.
4. اين كتاب ها رويدادهايى را بيان مى كنند كه پس از موسى(ع) رخ داده است
و موسى از آنها بى اطلاع بوده است براى نمونه در سفر خروج چنين آمده است:
(و بنى اسرائيل مدت چهل سال منّ مى خوردند تا به زمين آباد رسيدند، يعنى
تا وقتى به سرحد زمين كنعان داخل شدند، خوراك ايشان منّ بود.)
در صورتى كه اين واقعه سال ها پس از ارتحال موسى رخ داده است، چه اينكه در صحيفه يوشع مى خوانيم:
(و در فرداى آن روزى كه از حاصل زمين خوردند منّ موقوف شد و بنى اسرائيل
ديگر منّ نداشتند و در آن سال از محصول زمين كنعان مى خوردند.)
لازم به ذكر است كه صحيفه يوشع را يكى از خادمان مخصوص موسى(ع) در سال 1427قبل از ميلاد نوشته است.31
اسپينوزا پس از ذكر اين دليل ها مى گويد:
(از آنچه گفتم به روشنى پى مى بريم اسفار خمسه نوشته موسى(ع) نيست، بلكه
اين كتاب ها را فردى ديگر به نام ابن عزرا چند قرن پس از وفات موسى(ع)
نوشته است.)32
ساير كتاب هاى عهد قديم نيز از سوى اسپينوزا و ديگران مورد نقد و بررسى
قرار گرفت كه براى نمونه تنها سخن اسپينوزا را درباره اسفار پنج گانه بيان
كرديم.
به اعتقاد مسيحيان هيچ يك از كتاب ها، نامه ها و حتى انجيل هاى
چهارگانه در عهد جديد به صورت نوشته شده از سوى خداوند فرود نيامده است،
چنان كه هيچ يك از نوشته هاى عهد جديد، تأليف عيسى(ع) نيست.33
لاون تولستو از بزرگان مسيحيت مى گويد:
(كسى كه انجيل را مى خواند بايد بداند كه عيسى مسيح در تمام مدت عمر خويش
كتابى ننوشت، عيسى را نمى توان مانند بلاتون، فيلون و بامارك فريلى دانست;
حتى او مانند سقراط كه تعاليم خود را به شاگردان روشنفكر و مستقل القاء مى
كرد نيز نبود، زيرا شاگردان مسيح عده اى افراد ساده و در عين حال نادان
بودند كه با مسيح(ع) زندگى مى كردند. آنها در زمان عيسى(ع) آنچه را از او
آموخته بودند ثبت نكردند، اما پس از گذشت زمانى نسبتاً طولانى كه تقريباً
در حدود صد سال طول كشيد، آنها به فكر ثبت و ضبط آموخته هاى خود برآمدند و
اقدام به نگارش سخنان مسيح(ع) نمودند.)34
وليم ادى يكى از مفسران انجيل، هيچ يك از كتاب ها و نامه هاى عهد جديد را اثر عيسى(ع) نمى داند او مى گويد:
(به يقين عيسى(ع) هيچ يك از اين كتاب ها و نامه ها را ننوشته است در
روزهاى نخست و اوايل ظهور مسيحيت، عهد جديد، زبان به زبان فرا گرفته مى شد
و تا بيست سال پس از صعود عيسى هيچ يك از اين نوشته ها وجود نداشت.)35
جان ناس نويسنده كتاب (تاريخ جامع اديان) مى نويسد:
(روشن است كه عيسى(ع) تعاليم و درس هاى خود را تحرير نكرد، بلكه به
شاگردان خاص خويش اعتماد نمود و آنها را به اطراف جهان فرستاد تا انديشه
ها و باورهاى او را براى ديگران بيان كنند.)
همو در ادامه اين بحث از سخن تاريخ نويسان سود مى برد و مى گويد:
(تمام مورخان بر اين باورند كه تعدادى از نوشته هاى عهد جديد از سوى شاگردان مسيح(ع) و پس از ارتحال وى تهيه شده است.)36
چنان كه گفته شد، هيچ يك از مسيحيان، عيسى(ع) را نگارنده انجيل ها و نوشته
هاى عهد جديد نمى دانند، اما با اين وجود درباره كسانى كه كتاب هاى عهد
جديد را نوشته اند اختلاف دارند كه براى نمونه به بيان ديدگاه هاى برخى از
انديشمندان درباره انجيل ها مى پردازيم، چه اينكه انجيل ها در ميان كتاب
هاى مقدس در بالاترين مقام قرار دارند و سند اصلى مسيحيت به شمار مى آيند،
و همه سازمان ها و نهادهاى مسيحيت به چهار انجيل معروف به عنوان منبع اصلى
دين خويش استناد مى كنند، تا آنجا كه تعدادى از مسيحيان جز انجيل هاى
چهارگانه به قداست هيچ كتاب و نوشته ديگرى معتقد نيستند.37
براساس تعاليم كليسا انجيل ها وحى الهى خوانده مى شوند و نويسندگان آنها
كه از شاهدان و ناظران اعمال مسيح(ع) بودند، هنگام نگارش انجيل ها با روح
القدس ارتباط داشتند و با الهام از او به ثبت آيات مى پرداختند.
در برابر تعاليم كليسايى و اعتقاداتى كه كليسا تبليغ مى كند، كرى ولف تعاليم كليسايى را نمى پذيرد. او مى گويد:
(اگر انجيل ها با الهام از روح القدس نوشته شده اند، هيچ ضرورتى ندارد كه
نويسندگان انجيل ها را از شاهدان و ناظران اعمال مسيح بخوانيم، زيرا آنچه
آنها نوشته اند با الهام از روح القدس بوده; بنابراين نيازى نيست كه آنها
ناظر و شاهد اعمال مسيح باشند.)38
به نظر مى رسد ولف تأكيد و اصرار كليسا را براى اثبات آن كه نويسندگان
انجيل ها شاهد و ناظر اعمال مسيح بودند، تنها در صورتى صحيح و درخور توجه
مى داند كه انجيل ها را نوشته بشرى بدانيم و به آنها به چشم نوشته آدميان
بنگريم.
انديشه هاى كليسايى از سوى عده ديگرى از انديشمندان غربى مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.
ديبلوس، ايزلروكارناك با بررسى اختلافات و بى نظمى هاى كتاب مقدس به اين
نتيجه مى رسند كه اين نوشته ها به وسيله روحانيون كليسا تنظيم شده و
نزديكان و حواريون عيسى(ع) هيچ نقشى در تهيه و تنظيم آن نداشته اند.39
كارل كائوتسكى انجيل نويسان را افرادى سخت نادان مى خواند كه نظريات آنها درباره بسيارى از مسائل غلط از آب درآمد.40
همو مى نويسد:
(امروزه ثابت شده است كه انجيل ها و هيچ يك از آثار مسيحيت از سوى معاصران عيسى(ع) نوشته نشده است.)41
به اعتقاد اسپينوزا عهد جديد و بخصوص انجيل ها وحى الهى نمى باشند. او مى
گويد: پولس در نامه اى كه به اهالى كورنثه نوشت ميان دو نوع و دو صورت از
تبشير فرق نهاد: 1. تبشيرى كه برخاسته و برگرفته از وحى است. 2. تبشيرى كه
برگرفته از معرفت انسانى است. بنابراين، اين سؤال در مورد نوشته هاى عهد
جديد پيش مى آيد كه حواريون به چه اعتبار سخن مى گفتند؟ آيا به اعتبار آن
كه بر ايشان وحى مى شود، يا به اين اعتبار كه در شمار فقها قرار داشتند.
در باور اسپينوزا نويسندگان عهد جديد صاحب وحى نبودند. چه اينكه انبيا و
يا صاحبان وحى هنگامى كه سخن مى گويند گفته هاى خود را سخن خداوند معرفى
مى كنند. مثلاً مى گويند: اين كلام پروردگار است. اما حواريون چنين روشى
ندارند و سخن خود را كلام خداوند معرفى نمى كنند; براى نمونه پولس در نامه
اول خود به قرنتيان كه از نوشته هاى عهد جديد است بارها به مخاطب خود
يادآور مى شود كه آنچه من مى گويم نظر شخصى من است نه خدا. (زن تا زمانى
كه شوهر او زنده است حق ندارد با مرد ديگرى ازدواج كند، اما زمانى كه همسر
او فوت كرد مى تواند با ديگرى ازدواج كند. البته اين حكم خداوند است اما
نظر شخصى من آن است كه در صورتى هم كه همسر او مرد به عقد او باقى باشد و
با مرد ديگرى ازدواج نكند.)42 و از سوى خداوند در اين مسئله نزد من چيزى
نيست.43
هرگاه يكى از حواريون بگويد: (نزد ما از سوى خداوند حكمى است) مقصود او از
اين جمله آن نيست كه خداوند به من وحى كرده است بلكه او مى خواهد مطلب
خويش را مستند به مسيح كند و آن را از تعاليم مسيح به شمار آورد.44
افزون بر اين، صاحبان وحى به هنگام بيان آيات الهى استدلال نمى كنند، اما
حواريون هميشه با استدلال، گفته هاى خويش را زينت مى بخشند.45
به باور اسپينوزا انجيل ها وحى الهى به شمار نمى آيند. او به صورت استفهام انكارى مى گويد:
(كدام يك از ما مى توانيم باور كنيم خداوند اراده كرده داستان و قصه عيسى(ع) را بيان كند و آن را چهار بار براى بشر تكرار نمايد؟!)46
مورخان كليسا اين انجيل را نوشته (متى) يكى از شاگردان مسيح(ع) مى دانند. به اعتقاد آنها متى در تمام داستان ها و رخدادهايى كه در انجيل خود ذكر مى كند در كنار مسيح(ع) قرار داشته و آيات را براساس ديده ها و شنيده هاى خود در سال 38 ميلادى، يا چنان كه عده اى معتقدند، بين سال هاى 50 تا 60 ميلادى ثبت كرده است.47
اين انجيل، اولين انجيلى است كه براى بيان تاريخ زندگى مسيح(ع) نوشته شده48 و نويسنده آن مرقس شاگرد برنابا مى باشد. هرچند مرقس از حواريون حضرت عيسى نبود، ولى انجيل خود را با نظارت و اشراف پطرس49 در حدود سال 70 ميلادى تصنيف نمود.50 اما انتشار اين انجيل پس از وفات پطرس و پولس صورت پذيرفت.
اين انجيل، نوشته لوقا از پيروان، همراهان و هم سفران پولس است. او كه در بيشتر سفرها پولس را همراهى مى كرده، انجيل خود را با هدايت و ارشاد پولس در حدود سال 63 ميلادى براى يكى از اشراف يونان و يا از بزرگان روم به نام تيوفلس نوشته است.51
اين انجيل پس از انجيل متى، مرقس و لوقا توسط يوحناى رسول در اواخر
قرن اول ميلادى نوشته شده است. بيشتر مسيحيان اين انجيل را اثر يوحناى
رسول مى دانند و معتقدند يوحنا انجيل مرقس و لوقا را ديده و از انجيل مرقس
بسيار سود برده است، اما از انجيل لوقا مانند انجيل مرقس سود نبرده است.
در برابر اين گروه از مسيحيان متعصب، عده ديگرى از پژوهشگران مسيحى
نويسندگان انجيل را ناشناخته و زمان نگارش انجيل ها را نامعلوم مى دانند.
كرى ولف مى گويد:
(انجيل متى نوشته (متى) نمى باشد، زيرا در زمان هاى گذشته نويسندگان براى
آن كه ارزش و اعتبار بيشترى به كتاب خود بخشند، آن را به نام يكى از
پيامبران يا قديسان انتشار مى دادند. در مورد انجيل ها نيز اين واقعه رخ
داده است. با اين تفاوت كه نام گذارى انجيل ها از سوى دست اندركاران كليسا
انجام پذيرفته است، نه از سوى نويسندگان آنها.)
كريزوستوم يكى از روحانيان مسيحى كه از بزرگان كليساست، معتقد است: نام
هاى نويسندگان انجيل ها را در پايان قرن دوم ميلادى بر آنها گذاشته اند.
در آن زمان انجيل ها را به شاگردان عيسى(ع) نسبت مى دادند، تا از اين راه
بتوانند مردم را به باور آن سرگذشت ها و قصه هاى ساختگى متقاعد كنند.
افزون بر اين، كرى ولف زمان نگارش انجيل ها را سالتهاى پس از درگذشت و
رستاخيز عيسى مى داند. او بر اين باور است كه اولين انجيل تقريباً در حدود
سال 150 ميلادى نوشته شده است، چه اينكه در (رسالات) كه از سوى افراد و
شخصيت هاى پيش از سال 150 ميلادى نوشته شده، هيچ اشاره اى به انجيل ها
وجود ندارد. همچنين در رساله (ديداخه Didakhe) يا (طريقت حواريون اثنى
عشر) كه بين سال هاى 130 تا 140 ميلادى نوشته شده، نامى از انجيل ها به
ميان نيامده و مطلبى از آنها نقل نگرديده است. تنها رساله اى كه از انجيل
ها سخن مى گويد (ايرنه) Irenee است كه در سال 180 ميلادى نگارش يافته است;
بنابراين مى توان نتيجه گرفت اولين انجيل، كمى پيش از سال 150 ميلادى
نگارش يافته است و همين انجيل تا زمان (ايرنه) باقى مانده است. 52
همو انتساب انجيل يوحنا را به يوحناى حوارى باور ندارد:
(اين اسم نيز ساختگى است و پژوهش هاى جديد نشان مى دهد اين انجيل قبل از
ديگر انجيل ها نوشته شده است، نه پس از آنها چنان كه بسيارى معتقدند.)
هانرى دولافوس انديشمند فرانسوى در سال 1925 در تحقيقى با عنوان (انجيل
چهارم) پس از بررسى هاى بسيار به اين نتيجه رسيد كه انجيل يوحنا توسط يكى
از شاگردان مارسيون مرتد نوشته شده و چند سال بعد يكى ديگر از پيروان
مارسيون باب بيست و يكم و موعظه عيسى(ع) در (صحن مقدس) را بر آن افزوده
است. اين انجيل در نهايت از سوى يكى از پيروان مسيح بين سال هاى 107 تا
175 تنظيم شد و براى آن كه اعتبار بيشترى يابد آن را به يوحنا نسبت دادند
و به (انجيل يوحنا) مشهور گشت.53
عده ديگرى از مسيحيان، انجيل يوحنا را اثر يوحناى شيخ مى دانند نه يوحناى
رسول54 و بعضى ديگر يكى از پيروان يوحناى رسول يا يوحناى پير را نويسنده
انجيل يوحنا مى خوانند. براساس اين ديدگاه، انجيل يوحنا نوشته يوحناى پير
است، اما پس از گذشت زمانى نه چندان طولانى مسيحيان يوحناى پير را با
يوحناى رسول اشتباه گرفتند.55
ناسازگارى هاى آيات كتاب مقدس با يكديگر و با يافته ها، دستاورهاى علمى و باورها و اعتقادات دينى از سرى مسائل مطرح شده در اين موضوع است.
از آن زمان كه عهد جديد به عهد قديم ضميمه شد و كتاب مقدس شكل
گرفت، گروهى از انديشمندان مسيحى برخى از آيات عهد جديد را ناسازگار با
آيات عهد عتيق يافتند و وحيانيت كتاب مقدس را زير سؤال بردند.
مارسيون، يكى از فلاسفه غرب، ناسازگارى بزرگى ميان خداى عهد عتيق با خداى
عهد قديم مى ديد و بر همين اساس خداى اين دو كتاب را يكى نمى دانست.56
تولستوى نيز ميان تورات كه از نوشته هاى عهد عتيق است با انجيل كه از سرى
كتاب هاى عهد جديد است ناسازگارى مى ديد، و به همين جهت تورات و انجيل را
وحى الهى به شمار نمى آورد. او معتقد بود از اين دو كتاب يكى وحى است و
ديگرى نوشته بشرى. وى مى نويسد: تورات و انجيل با يكديگر ناسازگارند.
تورات عدالت را (چشم به جاى چشم) و (دندان به جاى دندان) معرفى مى كند،
اما در آيات انجيل، قانون عدالت آن است كه (در برابر شرور مقاومت نكنيد;
اگر به گونه راست شما سيلى زدند گونه چپ خويش را پيش آوريد) و (اگر جامه
شما را ربودند شنل خود را نيز بدهيد) بنابراين چگونه امكان دارد هر دو
تعريف و برداشت از عدالت، الهام الهى خوانده شود؟ به اعتقاد تولستوى نبايد
اشتباه كليسا را مرتكب شد و در صدد ايجاد سازگارى ميان آيات عهد جديد و
عهد قديم برآمد، چه اينكه از اين دو يكى وحى الهى است و ديگرى نوشته بشرى.
57
آنتونى كالينز در كتابى به نام (بحث درباره پايه ها و دلائل دين مسيحيت) مى نويسد:
(پيش گويى هاى عهد عتيق مناسبت چندانى با مسيح ندارد و تفسيرهايى كه در
عهد جديد در مورد اين پيش بينى صورت گرفته صحيح نمى نمايد.) 58
بوكاى نويسنده فرانسوى ناسازگارى ها ميان عهد عتيق و انجيل ها را در مسأله
پيدايش انسان و… يادآور مى شود و اين گونه ناسازگارى ها را ضعف بزرگ كتاب
مقدس مى خواند. 59
درجاى جاى كتاب مقدس به آياتى بر مى خوريم كه با ديگر آيات
ناسازگار مى نمايد. براى نمونه در مورد شجره نامه عيسى ميان انجيل متى و
لوقا همخوانى وجود ندارد; هر دو انجيل پدر عيسى را يوسف نجار معرفى مى
كنند:
(يوسف نجار در سنين پيرى با مريم كه از (روح القدس) بار دار بود ازدواج كرد.)
حال اين سئوال مطرح مى شود كه اگر پدر واقعى عيسى يوسف نجار نيست و مريم
از روح القدس باردار شده، پس چرا در شجره نامه عيسى او را پدر عيسى معرفى
مى كنند و اگر يوسف نجار پدر واقعى عيسى است، پس داستان باردار شدن مريم
از روح القدس چه معنى و مفهومى دارد؟ از سويى ديگر اگر يوسف در تولد عيسى
نقشى نداشته باشد بايد انجيل ها عيسى را فرزند خدا معرفى كنند، نه آن كه
شجره نامه عيسى را بيان نمايند و اثبات كنند عيسى ازخانواده داودشاه بوده
است. 60
افزون بر اين، شجره نامه عيسى در انجيل متى با شجره نامه او در انجيل لوقا
تفاوت بسيارى دارد; در انجيل متى پدر بزرگ عيسى يعقوب است، ولى در انجيل
لوقا پدر بزرگ او هالى خوانده شده است. در انجيل متى درباره اجداد عيسى
چنين مى خوانيم:
(يوسف پسر يعقوب پسر متان، ايلعازر پسر ايليهوو و پسر ياكين، پسر صادوق پسر عازور.)
در صورتى كه انجيل لوقا در اين باره مى گويد:
(يوسف پسر هالى پسر متان پسر لاوى، پسر ملكى، پسر نيا، پسر يوسف، پسر متاتيا پسر آموس و… )
انجيل متى از ابراهيم تا عيسى چهل و دو نفر را در سلسله نسب ذكر مى كند،
ولى انجيل لوقا پنجاه و شش نفر را در سلسله نسب ذكر مى كند. در همين راستا
آرتوردروز دانشمند آلمانى و مسيحى در شجره نامه انجيلى عيسى مى گويد:
(بررسى جزئيات اين شجره نامه امكان پذير نيست، زيرا نويسندگان انجيل ها از پيش خود اين شجره نامه ها را بيان مى كنند.)61
نمونه ديگر: در انجيل متى و يوحنا هيچ ذكرى از صعود عيسى به آسمان وجود
ندارد، اما در انجيل لوقا صعود در همان روزى رخ داده كه عيسى از قبر خارج
شده، و همين صعود در اعمال رسولان، چهل روز پس از برخاستن و خروج عيسى از
قبر اتفاق افتاده است و به خلاف اين دو كتاب در انجيل مرقس زمان صعود
تعيين نشده است. 62
در آغاز مسيحيت، بزرگان مسيحى هماهنگى ميان كتاب مقدس و علوم را
يكى از عناصر ضرورى براى اثبات اصالت يك متن مى خواندند و سنت اگوستين نيز
در نامه شماره هشتاد و دو خود بر اين اصل مهر تأييد زد، اما پس از آن كه
علوم به صورت چشمگيرى گسترش يافتند و بشر بر كشف نايافته هاى توانا شد،
ناسازگارى ها ميان آيات كتاب مقدس و مطالب علمى و يافته هاى جديد آشكار
گرديد، به ناچار بزرگان كليسا از تصميم سابق خويش كه تطبيق و مقايسه ميان
آيات كتاب مقدس و علوم بود دست كشيدند. 63
در برابر موضع كليسا، گروهى در پى كشف ناسازگارى ها برآمدند. پورفير، نقاد
مسيحيت در عهد كهن يك سلسله تناقضات و سخنان باور نكردنى از كتاب مقدس نقل
مى كند. 64
روند كشف ناسازگارى هاى كتاب مقدس با يافته هاى علمى همچنان ادامه داشت و
دينداران نظريات جديد علمى را نوعى معارضه با وثاقت و اعتبار كتاب مقدس مى
انگاشتند، ولى لوتر و حتى كالون اين گونه سخت گير نبودند; به اعتقاد آنها
وثاقت و منشأ اعتبار وحى در نص ملفوظ [= كتاب صامت] نبود، بلكه در شخص
مسيح و مخاطب وحى بود.
اما از آغاز قرن هفدهم بسيارى از پروتستان ها كتاب مقدس را چون مخزن معارف
لدنى، معصوم يا مصون از خطا، از جمله شامل مسائل علمى كه از جانب خداوند
صادر شده تلقى كردند، يعنى به جاى آن كه كتاب مقدس را روايت رويدادهايى
بدانند كه طى آنها خداوند خود را متجلى ساخته است، آن را مجموعه معارف بى
خدشه و خطاناپذيرى در نظر آوردند كه گزارش گونه يا گزارش گويانه، لفظ به
لفظ از سوى خداوند نازل شده است. اين عده كه چنين نگاهى به كتاب مقدس
داشتند با نظريه كوپرنيك مخالفت مى كردند، چه آن را با نصوص كتاب مقدس كه
بر زمين مركزى دلالت داشت معارض مى يافتند.
مدت ها پيش از داروين، دانش علمى ـ از اخترشناسى كوپرنيكى گرفته تا زمين
شناسى جديد ـ سايه ترديدى بر نص [ترك تأويل] كتاب مقدس افكنده بود. افزون
بر اين، تحليل علمى نصوص كتاب مقدس ـ تحقيقات تاريخى و ادبى كه به انتقاد
برتر مرسوم شده بود ـ به دلايل به كلى متفاوتى، رفته رفته خطاناپذيرى و
مصونيت از خطاى متون مقدس را مورد چون و چرا قرار داده بود; بدين سان مايه
تعجب بود كه بخشى از شور و غوغاى مردم عليه تكامل تغيير جهت داده و به
معارضه با وثاقت و اعتبار كتاب مقدس تبديل شده بود. يك علت آن اين بود كه
براى نخستين بار اصول عقايد مهم كتاب مقدس ـ هدف دارى جهان، شأن و اشرفيت
انسان و نمايش شكوهمند آفرينش انسان و هبوط آدم ـ دستخوش ترديد و تهديد
شده بود و بسيارى از مسيحيان تنها يك راه براى دفاع از اين باورها و
اعتقادات داشتند و آن اعتقاد به معصوميت و خطاناپذيرى كتاب مقدس بود كه
ويژه دوره اسكولاستيك پروتستان بود. اما از نظر نص گرايان كه به ظاهر آيات
استدلال مى كردند، هيچ نوع سازش با نظريه تكامل امكان پذير نبود و سفر
پيدايش آفرينش انواع را به همين هيئت كنونى كه يكباره انجام گرفته شرح مى
دهد. 65
در برابر اين گروه كه از تعصب شديدى برخوردار بودند، عده اى ناسازگارى هاى
آيات كتاب مقدس با يافته ها و مسائل علمى را موجب از بين رفتن قداست كتاب
مقدس نمى دانستند و در پى كشف ناسازگارى ها بودند.
ييكى از اسقف هاى آفريقا كه با رياضيات آشنايى كامل دارد، به بررسى نقادانه كتاب مقدس مى پردازد. او مى گويد:
بر اساس برخى مقررات كه در اسفار پنج گانه عهد عتيق وجود دارد، كشيشان
اوليه عبرانى بايد هر كدام روزانه دقيقاً هشتاد و پنج عدد كبوتر را ميل مى
كردند و در هر دقيقه چهارصد تا هزار و پانصد گوسفند را قربانى كرده باشند.
66
پياتى گورسگى در اين باره مى نويسد:
(در انجيل ها چه از جهت تاريخى و چه از لحاظ جغرافيايى مطالب نادرست
فراوان به چشم مى خورد، و نويسندگان متون مقدس بى ترديد از مكان هايى كه
توصيف كرده اند اطلاع نداشته اند; مثلاً (متى) از گردبادى وحشتناك حكايت
مى كند، در صورتى كه منظور او از اين گردباد، درياچه كوچك (ژنزاره) بوده
است.
در انجيل مرقس و انجيل متى از رمه هاى بزرگ خوك يهوديان كه در حدود 2000
رأس بوده و در فلسطين مى چريده اند، سخن به ميان آمده است. با اينكه
يهوديان خوك را نجس مى دانستند و از گوشت آن استفاده نمى كردند، و به
پرورش آن نمى پرداختند.
در انجيل متى بوته خردل گياهى فصلى و بزرگ تر از سبزى هاى خوردنى معرفى
شده است و متى بر اين باور بوده كه اين گياه به اندازه درختان رشد مى كند
و قد مى كشد و پرندگان بر شاخه هاى آن آشيانه مى سازند.) 67
بر اساس انجيل لوقا، يوسف در زمان سرشمارى در امپراطورى روم همراه با مريم
از ناصره به بيت اللحم سفر كرد و عيسى در آنجا ديده به جهان گشود، در
صورتى كه در دوران امپراطورى آگوست اصلاً سرشمارى انجام نگرفت و يهوديه
نيز تا پس از زمان فرضى تولد عيسى به امپراطورى روم ضميمه نگرديد، بلكه
سرشمارى در سال هفتم صورت پذيرفت و آمارگران تنها به محل سكونت اهالى
منطقه رفتند، و ضرورتى نداشت كه به بيت اللحم وارد شوند. 68
ناسازگارى هاى عهد عتيق با يافته ها و دستاوردهاى علمى به اندازه اى زياد و در خور توجه است كه بوكاى مى گويد:
(در مورد عهد عتيق نيازى نبود از كتاب نخست آن يعنى سفر پيدايش پا فراتر
نهم تا به تأكيداتى آشتى ناپذير و غيرقابل توجيه با معلومات قطعى علمى
روبرو شوم.) 69
بر اساس انجيل، عيسى به جهان آمد تا بنى آدم را از عواقب گناه
اوليه اى كه آدم و حوا مرتكب شدند رهايى بخشد. اين باور كه اساس تمام
معتقدات انجيلى خوانده مى شود، در نگاه كرى ولف قابل فهم نيست، زيرا در
تمام جهان هستى كسى نيست كه بالا دست خدا قرار گيرد; بنابراين خداوند كه
پسر خويش را براى بازخريد آدميان فدا مى كند، اين فداكارى را در قبال چه
كسى مى نمايد و در برابر چه كسى مسئول است و قربانى خود را به چه كسى
تقديم مى كند؟ 70
برتراند راسل فيلسوف معروف پس از نقل اين سخن عيسى (در برابر كسى كه با
شما بدرفتارى مى كند مقاومت نورزيد و به عكس اگر كسى به گونه راست شما
سيلى زد گونه چپ خود را نيز در معرض سيلى او قرار دهيد) 71 مى گويد:
اين دستورالعمل تازگى ندارد و لائوتسو پنج يا شش قرن پيش از عيسى آن را
مطرح كرده است و افزون بر اين كسى به اين دستور عمل نمى كند، هر چند مسيحى
كاملاً ًمعتقدى باشد. 72
به اعتقاد راسل بعضى آيات انجيل ناسازگار با عقل مى نمايد، مانند اينكه
عيسى تصور مى كرد كه رجعت يا ظهور دوم در ميان ابرهايى از حشمت پيش از
اينكه زندگان از دنيا بروند انجام خواهد گرفت، چه اينكه او مى گويد: شما
هنوز از شهرهاى اسرائيل گذر نكرده ايد كه فرزند انسان ظهور خواهد كرد…
بسيارى از افرادى كه اينجا حضور دارند پيش ازنظاره بازگشت و حكومت پسر
جلال فرزند انسان از دنيا نخواهند رفت. راسل مى نويسد:
(بر اساس برخى جمله ها مى توان نتيجه گرفت: عيسى مى پنداشت دومين ظهورش در
زمانى است كه مخاطبانش در قيد حيات باشند. وقتى عيسى مى گفت براى روز بعد
نگران نباشيد، قصد او اين بود كه تصور مى كرد ظهور دوم او به زودى رخ
خواهد داد و در نتيجه امور و مسائل مربوط به زندگى دنيوى اهميت و ارزش خود
را از دست مى داد.) 73
يكى ديگر از معتقدات انجيلى مسأله تثليث است; يعنى خداى پدر (أب)، خداى
پسر (ابن) و خداى روح القدس. مسأله تثليث از جمله مطالبى است كه مورد
تأييد عقل قرار نمى گيرد و همه خداپرستان در اين مسأله سرگردان مى باشند،
چه اينكه بر اساس تعاليم كليسا خدا واحد و يگانه است. اما در عين حال در
وجود سه شخص يا سه صورت تجلى مى كند: أب، ابن و روح القدس. اين سه شخص نيز
از هم جدايى ناپذيرند، زيرا تثليث غيرقابل تقسيم است، و با اين وجود هر يك
از اجزاى تثليث به صورت مستقل درخارج وجود دارند; مثلاً وقتى كه روح القدس
بر مريم عذرا ظاهر شد تا عيسى را براى او به وجود آورد، بى ترديد جداى از
آن دو فرد ديگر آمده است، بنابراين تثليث غيرقابل تقسيم شده است؟
انجيل ها نقل مى كنند كه پس از آن كه عيسى ده ها سال بر زمين زيسته است.
آيا او در اين مدت از خداى پدر جدا بوده و يا در حالى كه شكل آدمى داشته
غيرقابل تقسيم و لاينفك باقى مانده است. اگر جدا بوده پس تثليث غيرقابل
تقسيم است و مسيحيان سه خدا را مى پرستند نه يك خدا را، و اگر در آن مدت
از آن دو جدا نبوده پس خداى پدر (أب) و روح القدس نيز با او به صورت انسان
بوده، تازيانه خورده، محاكمه شده و به صليب كشيده شدند. بنابراين خداى پدر
نه تنها پسر خود، بلكه روح القدس را نيز خدا كرده است. به جهت همين
اشكالات است كه مبلغان مسيحى فهم و درك مسأله تثليث را ناممكن مى دانند.
هر چند ميان انجيل ها ناسازگارى و ناهماهنگى بسيار به چشم مى آيد و
از اين جهت آنها را در معرض شك و ترديد قرار مى دهد، اما همانندى هايى نيز
ميان انجيل ها وجود دارد. لغت و واژگان به كار رفته در سه انجيل متى، لوقا
و مرقس تا حد زيادى به يكديگر شباهت دارند، تا آنجا كه خواننده آنها را سه
انجيل نمى بيند، يا اگر سه انجيل ببيند سه انجيل متشابه مى بيند;
بنابراين، اين گونه مشابهت ها نيز انجيل ها را مورد اشكال قرار مى دهد.
فلويد فيلون مى نويسد:
(انجيل متى و لوقا تشابه زيادى با يكديگر دارند. در اين دو انجيل، حوادث و
گفتارهاى انجيل مرقس كاملاً تكرار شده است و تا حدود زيادى لغت هاى يونانى
به كار رفته در سه انجيل متحد و يكدست است. به همين جهت اين سه انجيل را
(انجيل هاى متشابه) ناميده اند.) 74
تفاوت هايى كه ميان انجيل ها وجود دارد با شباهت هاى كامل در ترتيب و
محتوا و جمله بندى متعادل مى گردند. وقايع بسيارى از زندگى مسيح در هر
چهار انجيل ذكر شده است و چون اين وقايع نسبت به يك فرد مشخصى است، طبيعى
است كه هماهنگى و سازگارى فراوانى ميان مطالب و شرح اصول كردار عيسى(ع)
وجود داشته باشد، اما با اين وجود پرواضح است كه ميان سه انجيل متى، لوقا
و مرقس از جهت محتوا و روش بيان، ارتباط تنگاتنگى وجود دارد. به همين جهت
اين سه انجيل، انجيل هاى هم نظر يا متشابه خوانده شده اند.
در اين بحث در واقع سؤال اساسى چنان كه (مريل . سى . تنى) مى گويد اين است
كه اگر سه انجيل متشابه از جهت اصل و شيوه تدوين كاملاً مستقل از ديگرى
بوده اند، پس چرا اين اندازه شباهت ميان اين سه انجيل وجود دارد تا آنجا
كه بعضى موارد و كلمات به كار رفته در انجيل ها يكى باشند؟ براى نمونه
شفاى مبروص در انجيل متى 75 انجيل مرقس 76 و انجيل لوقا 77 ذكر شده است.
در هر سه انجيل به يك رخداد اشاره شده است، چه اينكه در هر سه مورد عملى
كه انجام شده يكى است و مكالمات صورت گرفته تقريباً شبيه يكديگرند، هر چند
جملاتى كه براى بيان اتفاق مورد استفاده قرار گرفته به جهت برابرى با متن
كلى با يكديگر متفاوتند. اما سخنان عيسى در هر سه انجيل كاملاً شبيه
يكديگرند. اين يكى بودن كلمات را چگونه توجيه كنيم؟!
چرا سه نفرى كه گفته مى شود به صورت مستقل از يكديگر به نوشتن انجيل مشغول
بودند، از كلمات و واژگانى استفاده مى كنند كه شبيه يكديگرند؟! آيا
نويسندگان انجيل ها نوشته ها و يا انجيل هاى خود را از روى يكديگر نوشته
اند و يا از منبع مشتركى استفاده نموده اند و يا اينكه در نگارش انجيل ها
با هم همفكرى داشته اند؟ براى حل اين مشكل نظريه ها و فرضيه هايى از سوى
متفكران مسيحى ابراز شده است:
1. برخى از صاحب نظران فرضيه (منابع شفاهى) را مطرح مى كنند. بر اساس اين
فرضيه نويسندگان انجيل ها يا از كارها و تعاليم عيسى(ع) اطلاع شخصى داشته
اند و يا اينكه محتواى موعظه هايى را كه بارها از رسولان شنيده بودند به
رشته تحرير درآورده اند. برابر اين فرضيه حقايق مربوط به عيسى مسيح جمع
آورى و مرتب گرديد و سپس به خاطره ها سپرده شد و در نهايت به صورت شفاهى و
تقريباً ثابت موعظه درآمد. 78
2. فرضيه دوم فرضيه استفاده از يكديگر است. صاحبان اين نظريه معتقدند كه دو انجيل از مطالب انجيل ديگر استفاده كرده اند.
3. نظريه سوم كه مشهورترين نظريه است استفاده از منابع كتبى نام دارد.
بنابر اين فرضيه، متى و لوقا انجيل هاى خود را بر اساس انجيل مرقس و
مجموعه اى از فرمايشات عيسى به نام (Q) نوشته اند. اين حرف مخفف كلمه
آلمانى (Quelle) به معناى منبع مى باشد. 79
تمام مورخان بر اين باورند كه پس از مرگ عيسى تعدادى از شاگردان وى كلمات
و سخنان او را به رشته تحرير درآورند و يادداشت هاى تاريخى بر آن افزودند،
و در نتيجه يك سند بلكه يك سلسله اسناد در مسائل اين دين به وجود آمد كه
ايشان از آن به حرف (Q) تعبير مى كنند. اين مجموعه در اثر اعمال مسيحيان
رنگ هاى خاصى به خود گرفته و بعضى از اقوال بر آن افزوده شده و به سهو و
اشتباه آنها به عيسى منسوب گشته است، ولى با اين وجود مجموعه (Q) به صورت
يك سند محكم و قابل اطمينان است.
فرضيه سوم بر اين اساس مطرح شده كه انجيل پژوهان با وجود هماهنگى و
همخوانى انجيل متى و لوقا در محتوا و ترتيب مطالب، تمام محتويات انجيل
مرقس را در اين دو انجيل يافته اند تا آنجا كه برخى مى گويند: 95% مطالب
انجيل مرقس تقريباً كلمه به كلمه در انجيل متى وجود دارد و در حدود 60%
انجيل مرقس در انجيل لوقا كلمه به كلمه به كار رفته است.80 و هر چند متى و
مرقس گاه مطالبى ذكر مى كنند كه در انجيل لوقا نشانى از آنها وجود ندارد،
وگاه لوقا و مرقس مطالبى بيان مى كنند كه در متى وجود ندارد، ولى انجيل
متى و لوقا بر خلاف انجيل مرقس چيزى نمى گويند. بنابراين به نظر مى رسد كه
متى و لوقا بدون اينكه از يكديگر خبر داشته باشند، هر دو ازمرقس استفاده
كرده اند.
كارل لاخان بر اين باور بود كه متى و لوقا از انجيل مرقس سود برده اند.
اين نظريه نخستين بار در قرن نوزدهم ميلادى پيدا شد و پس از سال 1860 مورد
پذيرش گروهى قرار گرفت. اين نظريه امروزه نيز از طرفداران زيادى برخوردار
است. 81
از سوى ديگر برخى ازمطالب مربوط به گفتارها، مانند موعظه مسيح بر فراز
كوه، در انجيل متى و لوقا ياد شده است، اما در انجيل مرقس اثرى از اين
رخداد نمى توان يافت. افزون بر اين، مجموعه هايى از سخنان عيسى (ع) بر روى
پاپيروس متعلق به دوره آغاز مسيحيت پيدا شده كه همزمان با انتشار انجيل
مرقس بوده است و اين خود حكايت از وجود منبع ديگرى به نام (Q) دارد. 82
بارنت استريتر هنگامى كه متوجه شد برخى از مطالب انجيل لوقا تنها در اين
انجيل يافت مى شود و در انجيل مرقس و (Q) و متى وجود ندارد و همچنين برخى
از مطالب انجيل متى اختصاصى است مانند تمثيل ملكوت آسمان به مردى كه تخم
نيكو در زمين كاشت، پيشنهاد كرد كه تعداد منابع چهار عدد باشد: 1. منبع
مرقس 2. منبع (Q) 3. منبع (M) 4. منبع (L) كه دو منبع اخير دربردارنده
مطالب خاص انجيل متى و مطالب خاص لوقا هستند. او مى گويد: (L) نتيجه
تحقيقات شخصى لوقا مى باشد و (M) نتيجه تحقيقات شخصى متى. 83
بر اساس فرضيه سوم، ارتباط ميان انجيل ها و منابع به اين شكل قابل ارائه است.
در نگاه انجيل پژوهان انجيل مرقس در حدود سال 70 ميلادى نگارش يافته است و
انجيل متى بين سال هاى 80 تا 100 نوشته شده است، هر چند بيشتر انجيل
پژوهان سال 85 ميلادى را سال نگارش اين انجيل معرفى مى كنند. انجيل لوقا
بين سال هاى 90 تا 95 به رشته تحرير درآمد. بنابراين دو انجيل لوقا و متى
امكان دارد از انجيل مرقس گرفته شده باشند. 84 و چون داستان هاى كودكى
عيسى و بسيارى ديگر از قصه ها در انجيل لوقا آمده، اما در ساير انجيل ها
نيامده، در مى يابيم كه انجيل لوقا از يك منبع خاص سود برده است و ساير
انجيل ها از آن منبع بى بهره بودند. همچنين در انجيل متى فرازهايى وجود
دارد كه در ساير انجيل ها اثرى از آن نمى توان يافت; مانند تمثيل ملكوت
آسمان به مردى كه تخم نيكو در زمين كاشت.
ناسازگارى هاى كتاب مقدس با اصول و قوانين قطعى علمى، ناسازگارى
آيات با يكديگر و… گروهى از پژوهشگران مسيحى را به اين نتيجه رسانده كه
كتاب مقدس تحريف شده است.
تولستوى يكى از محققان پرتلاش مسيحى كه مطالعات گسترده اى درباره انجيل ها
داشته آنها را ازجمله كتاب هايى مى داند كه پس از ارتحال مسيح نوشته شده و
آنها را پر از نقص، عيب و تحريف شده مى خواند. به باور تولستوى، انجيل ها
منابع آلوده اى هستند كه مورخ نمى تواند جز با دقت و زحمت بسيار به آيين
مسيح دست يابد. به همين جهت بايد چشم را بر روى اين كتاب ها بست و از آنها
سود نبرد. 85
بوكاى نويسنده فرانسوى نوشته هاى عهد عتيق را در آميخته با وحى مى داند و
نويسندگان آن را افرادى مى داند كه در رابطه با الزامات و ايجابات دوره
خويش در آنها دستكارى و تصرف كرده اند. 86
سلز يكى از فلاسفه كه متهم به پيروى ازنظريات اپيكور است و اصول عقايد
مسيحى را مورد نقد و بررسى قرارداده، با لحنى تند و خشن مى گويد:
(بعضى ازمؤمنان در حالتى شبيه مستى سه چهار بار و حتى بيشتر متن اصلى
انجيل ها را براى زدودن اتهام از آنها تغيير داده اند، اما در عين حال
انجيل هاى كليسايى با وجود تحريف هاى بسيار و دست كارى هاى فراوان هنوز هم
پر از تناقض است.) 87
آنتونى كالينز در كتاب (گفتار درباره آزاد انديشى) كه دنباله فكر خداپرستى خالص بود گفت:
(معانى و مطالب كتاب مقدس به وسيله كشيشان دنيامدار تحريف شده است.) 88
اعتقاد به تحريف كتاب مقدس آن چنان در ميان مسيحيان رواج يافته كه
مونتگمرى وات مى كوشد دلالت آيات قرآن بر تحريف كتاب مقدس را محدود نمايد.
او با پذيرش اين نكته كه آيات زير دلالت بر تحريف كتاب مقدس دارد، مى
نويسد: اين آيات دلالت بر تحريف كلى كتاب مقدس ندارد. 89 آيات مورد نظر او
از قرار زيرند:
(أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام اللّه ثم يحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون) بقره/75
آيا طمع داريد يهوديان به دين شما بگروند در صورتى كه گروهى از آنان كلام
خدا را شنيده و به دلخواه خويش تحريف مى كنند با آن كه در كلام خدا تعقل
كرده و معناى آن را دريافته اند.
(من الذين هادوا يحرّفون الكلم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا) نساء/46
گروهى از يهود كلمات خدا را از جاى خود تغيير داده و گويند فرمان خدا را شنيده و از آن سرباز زديم.
(يحرّفون الكلم عن مواضعه) مائده/13
بنى اسرائيل كلمات خدا را از محل خود تغيير مى دادند.
(يحرّفون الكلم من بعد مواضعه يقولون إن اوتيتم هذا فخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا) مائده/41
گروهى كلمات حق را بعد از آن كه به جاى خود مقرر گشت، تغيير دهند و گويند
اگر حكم قرآن اين گونه آورده شد، بپذيريد و گرنه از آن دورى كنيد.
1. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها، ترجمه محمد قاضى / 9.
2. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 718.
3. همان / 718.
4. ا. هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهى / 336.
5. سى . تنى، مريل، معرفى عهد جديد، ترجمه طاطه وس ميكائليان / 135.
6. بى نام ، تفسير العهد الجديد / مقدمه; سى . تنى. مريل، معرفى عهد جديد / 136.
7. همان / 137.
8. كتاب مقدس، سفر خروج باب 24 آيه 2.
9. كتاب مقدس، كتاب ارميا، باب 30 آيه 1 و 2.
10. آشتيانى، جلال الدين، تحقيقى در دين مسيح / 15.
11. عزيز، فهيم، علم التفسير / 119; مركز اللوثرى للخدمات الدينية فى الشرق، سئوال و جواب، 2/ 20.
12. تارنر، ج . كلايد، هذه عقائدنا / 7.
13. ولف، كرى ، مفهوم انجيل ها / 9.
14. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 718.
15. براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحى، ترجمه طاطه وس ميكائليان / 158.
16. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 75.
17. همان / 105.
18. عزيز، فهيم، علم التفسير / 59.
19. مكى، بريان، فلاسفه بزرگ، ترجمه عزت الله فولادوند / 42.
20. آوى، آلبرت، سير فلسفه در اروپا، ترجمه على اصغر حلبى / 254.
21. كاشف الغطاء، محمد حسين، انجيل و مسيح / 19.
22. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 22.
23. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 234.
24. همان / 348.
25. همان / 761.
26. همان / 80 و 245.
27. كتاب مقدس، سفر اعداد، باب 25 آيه 3.
28. كتاب مقدس، سفر تثنيه، باب 25 آيه 6 ـ 9.
29. همان، باب 25 آيه 6 ـ 10.
30. كتاب مقدس، سفر پيدايش باب 14 آيه 14.
31. قاموس كتاب مقدس / 971.
32. عويضة، كامل محمد محمد، الاعلام من الفلاسفه ، باروخ اسپينوزا / 156.
33. مركز اللوثرى للخدمات الدينية، سئوال و جواب ، 1/ 49.
34. تولستو، انجيل تولستو / 34.
35. كنز الجليل فى تفسير الانجيل، 1/ 3، به نقل از: آشنايى با مكتب مسيحيت / 339.
36. ناس، جان، تاريخ جامع اديان / 575.
37. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 9.
38. همان / 17 ـ 18.
39. آشتيانى، جلال الدين، تحقيقى در دين مسيحيت / 29.
40. كائوتسكى، كارل، بنيادهاى مسيحيت، ترجمه عباس ميلانى / 34.
41. همان / 33.
42. كتاب مقدس، باب 7 آيه 40.
43. همان.
44. عويضة، كامل محمد محمد، الاعلام من الفلاسفة، باروخ اسپينوزا / 169.
45. كتاب مقدس، قرنتيان اول، باب 10 آيه 15.
46. عويضة، كامل محمد محمد، الاعلام من الفلاسفة، باروخ اسپينوزا / 171.
47. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 782.
48. عزيز، فهيم، المدخل الى العهد الجديد / 159.
49. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 792.
50. ريچارد بوش و ديگران، جهان مذهبى اديان، ترجمه عبدالرحيم گواهى / 675.
51. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 772.
52. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 110.
53. همان / 111.
54. آمريكايى، هاكس، قاموس كتاب مقدس / 966.
55. فيلسوفان، فلويد، كليد عهد جديد، ترجمه مسعود رجب نيا / 74.
56. آوى، آلبرت، سير فلسفه در اروپا / 81.
57. مكى، بريان، فلاسفه بزرگ / 42.
58. براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحى / 49.
59. بوكاى، عهدين، قرآن و علم / 13.
60. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 27.
61. همان / 28.
62. بوكاى، عهدين، قرآن و علم / 75.
63. همان / 11.
64. گورسكى، ل . پياتى، مبانى مسيحيت / 181.
65. باربور، ايان، علم و دين / 35.
66. ريچارد بوش و ديگران، جهان مذهبى اديان، ترجمه عبدالرحيم گواهى / 714.
67. گورسكى، ل. پياتى، مبانى مسيحيت / 181.
68. كائوتسكى، كارل، بنيادهاى مسيحيت / 34.
69. بوكاى، عهدين، قرآن و علم / 13.
70. ولف، كرى، مفهوم انجيل ها / 18.
71. كتاب مقدس، انجيل متى، باب 38 آيه 39.
72. برتراند، راسل، چرا مسيحى نيستم، ترجمه روح الله عباسى / 19.
73. همان / 22.
74. فيلسوفان، فلويد، كليد عهد جديد / 24.
75. كتاب مقدس، انجيل متى، باب 8 / 2 ـ 4.
76. كتاب مقدس، انجيل مرقس، باب 1 / 40 ـ 45.
77. كتاب مقدس، انجيل لوقا، باب 5 / 12 ـ 16.
78. سى . تنى، مريل، معرفى عهد جديد / 149; براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحى / 159.
79. ناس، جان، تاريخ جامع اديان / 575.
80. ريچارد بوش و ديگران، جهان مذهبى اديان / 675.
81. براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحى / 160.
82. سى . تنى ، مريل، معرفى عهد جديد / 145.
83. همان / 150.
84. ريچارد بوش و ديگران، جهان مذهبى اديان / 675.
85. مكى، بريان، فلاسفه بزرگ / 43.
86. بوكاى، عهدين، قرآن و علم / 28.
87. گورسكى، ل. پياتى، مبانى مسيحيت / 221 ـ 222.
88. آوى، آلبرت، سير فلسفه در اروپا / 254.
89. مونتگمرى وات، ويليام، برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، ترجمه محمد حسين آريا / 54.